>
وبلاگicon
دلــــــی پـــر از حــرف

دلــــــی پـــر از حــرف

 

 با توجه به اینکه یک قدرت والا در این کائنات وجود دارد

دریچه ی قلبم را به سوی حکمت و خرد درونم  باز میکنم

 

نحوه ای که روزتان را آغاز می کنید می تواند روی کل آن روز تاثیر بگذارد... هر روز را با یک لبخند، آرامش خیال، خونسردی و قلبی سرشار از قدردانی از خدا آغاز کنید. زندگی یعنی اعتماد کردن به احساسات، استفاده از فرصت ها، درس گرفتن از گذشته و درک اینکه همه چیز تغییر خواهد کرد. بیاموزید به همگان احترام بگذارید چون هر کسی درحال مبارزه با کارزار زندگیش است. همه ما مشکلات، گرفتاریها و دغدغه های خود را داریم. اما در ورای آن کشمکشها، ناگفته های بسیاری پنهان است، هم برای من، هم برای شما، هم دیگران.

+نوشته شده در 1 / 1 / 1398برچسب:,ساعت1:0 قبل از ظهر توسط reyhane | |

http://roozgozar.com/piczibasazi/animator-ofoghi/06/www.roozgozar.com-2231.gif

+نوشته شده در چهار شنبه 12 / 12 / 1392برچسب:,ساعت3:53 بعد از ظهر توسط reyhane | |

iphonehdwallpapers_net-jordan-www.repro.ir

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 6 / 12 / 1392برچسب:,ساعت11:37 قبل از ظهر توسط reyhane | |

 

+نوشته شده در چهار شنبه 2 / 10 / 1392برچسب:,ساعت9:17 قبل از ظهر توسط reyhane | |

 

من تنها رو یک لحظه بیا تنها تماشا کن
وجودم خسته و خاکی ، بیا دستم بگیر
از خود رهایم کن
تو ای تنها همسفر در راه بی ابهام "ما" بودن
در این قصه اگر دستت به دست سرنوشت افتاد!
اگر عاشق شدی این را بدان راهی بجز دوری برایت نیست....

بقیه در ادامه مطلب


ادامه مطلب

+نوشته شده در دو شنبه 30 / 9 / 1392برچسب:,ساعت8:12 قبل از ظهر توسط reyhane | |

در ادامه مطلب زیباترین شعری که خدارا به تصویر کشیده است را ببینید


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 28 / 9 / 1392برچسب:,ساعت7:39 قبل از ظهر توسط reyhane | |

 باز شب شد و من تنهایم                  آهسته تو را شیدایم
باز شب شد و این تاریکی                 مشت کوبید به رویاهایم
باز شب شد و من تا به سحر             خیره در ماه تو را می یابم
باز شب شد و من چون کولی             در تب آمدنت بی تابم
گفته بودی که شبی می آیی               امشبم منتظرت می مانم
پشت این پنجره و این ظلمت             باز شعرهای تو را می خوانم
نکنـــد بــاز نیـــــایی و دگـر              هرشب این قصه به تکرارکنم
نکنـــد ایـــــن دل بیمارم را               پشت این پنجره تیمار کنم
باز شب شد و من بار دگـر                می روم پنجره را بگشایم
باز شب شد و این تاریکی                مشت کوبید به رویاهایم

+نوشته شده در یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:,ساعت6:5 بعد از ظهر توسط reyhane | |

 

کاش یک روز فقط یک ساعت، کمتر از آن حتی !!!
همه آدم بودند همه می فهمیدند راز ادراک زمین را با ماه.

کاش یک روز همه می فهمیدند که هدف چیست!!!

خدا کیست که می گویند همین نزدیکیست لای این شب بو ها پای آن سرو بلند!!!

کاش یک روز همه مجنون باشند تا بفهمند چه دردیست جدایی از عشق
کاش روزی برسد همه آزاد شوند از قفس نفس تـــهی
آری این روز چه روزی باشد همه آزاد همه شاداب کسی تنها نیست
. . . .


ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 22 / 9 / 1392برچسب:,ساعت5:55 بعد از ظهر توسط reyhane | |

هرگز نگو که عاشق بودم!
چرا که تو بودی
نمک زخم ها
تو بودی درد دل ها
تو بودی که در پشت
نگاه های بلند خود
کینه ای عمیق در دل داشتی
کینه برای چه بود؟
...


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 21 / 9 / 1392برچسب:,ساعت10:29 قبل از ظهر توسط reyhane | |

 

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 5 / 9 / 1392برچسب:,ساعت7:7 بعد از ظهر توسط reyhane | |

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز فونت زيبا ساز

 

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 5 / 9 / 1392برچسب:,ساعت12:29 قبل از ظهر توسط reyhane | |

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 3 / 9 / 1392برچسب:,ساعت1:0 قبل از ظهر توسط reyhane | |

زندگی را می شود احساس کرد
مثل دردی درون سینه یا فکری درون ذهن

آرزو را می توان در دست داشت
مثل ریشه درخت که دست در دست زمین دارد و به هوا می نگرد

لحظه ها را می توان تکرار کرد
خاطرات رفته را می توان بیدار کرد.

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 22 / 8 / 1392برچسب:,ساعت8:33 بعد از ظهر توسط reyhane | |

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 10 / 8 / 1392برچسب:,ساعت4:56 بعد از ظهر توسط reyhane | |

بی توخوش نیست دلم بی تو ای محرم راز

چه کنم با گل سرخ ؟

چه کنم با گل ناز ؟

تک و تنها چه بگویم به بهار ؟

گر سراغ از تو گرفت چه بگویم به نسیم ؟

گر بهاران پرسد : ؟

« لاله زار تو کجاست » ؟

من پر از عطر خوش هم نفسی

تو چرا تنهائی ؟

غمگسار تو کجاست ؟

من و این سینه تنگ من و پائیز غم آلوده درد

همدمم سایه تنهائی خویش بی بهار رخ یار

تک و تنها چه بگویم چه بگویم به بهار ؟

بی تو ای راحت جان با دل شیدا چه کنم

با جهانی غم و حسرت من تنها چه کنم

عشق و بی تابی من مایه بدنامی توست

با تو پاکیزه تر از گل من رسوا چه کنم

در پی گمشده ای گرد جهان می گردم

ای خدا گر نشد این گم شده پیدا چه کنم

مردمان قطره آبی به کف آرند و خوشند

من که مردم زعطش برلب دریا چه کنم

گرچه امروز مرا نیست زپی فردائی

گرنبندم دل از امروز به فردا چه کنم

روی برتافت زمن آنکه جهان هست

بعد از این گر نکنم پشت به دنیا چه کنم

 

+نوشته شده در شنبه 16 / 7 / 1392برچسب:,ساعت2:17 بعد از ظهر توسط reyhane | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد